معنی از شعرای سبک هندی

حل جدول

از شعرای سبک هندی

بابافغانی


شاعر سبک هندی

صائب تبریزی، کلیم کاشانی، نظیری نیشابوری، عرفی شیرازی، وحیدقزوینی، طالب آملی

صائب تبریزی، کلیم کاشانی، نظیری نیشابوری، عرفی شیرازی، وحید قزوینی، طالب آملی

لغت نامه دهخدا

شعرای غموص

شعرای غموص. [ش ِ ی ِغ َ] (اِخ) شعرای غمیصاء. شعرای شامی. (از مهذب الاسماء) (از یادداشت مؤلف). رجوع به شعرای شامی شود.


شعرای غمیصاء

شعرای غمیصاء. [ش ِ ی ِ غ ُ م َ] (اِخ) شعرای شامی. (از جهان دانش) (مفاتیح). رجوع به شعرای شامی شود.


شعرای شامیه

شعرای شامیه. [ش ِ ی ِ می ی َ] (اِخ) شعرای شامی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شعرای شامی و شِعْری ̍ شود.


شعرای یمانیه

شعرای یمانیه. [ش ِ ی ِ ی َ نی ی َ] (اِخ) شعرای یمانی. (یادداشت مؤلف).


شعرای عبور

شعرای عبور. [ش ِ ی ِ ع َ] (اِخ) نام دیگر شعرای یمانی است. (از جهان دانش). شعرای یمانیه. کلب اصغر. کلب مقدم. (یادداشت مؤلف).


هندی

هندی. [هَِ] (ص نسبی) هندوستانی. (برهان). از: هند + یاء نسبت. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). منسوب به هند. (منتهی الارب). منسوب به بلاد مختلفه ٔ هند. (سمعانی):
تبیره درآمد ز پرده سرای
خروشیدن زنگ و هندی درای.
فردوسی.
بیفکند شمشیر هندی ز دست
یکی اسب آسوده را برنشست.
فردوسی.
بدین تیغ هندی ببرم سرت
بگرید به تو جوشن و مغفرت.
فردوسی.
بود بهنگام زخم در صف میدان جنگ
حربه ٔ هندی او حرمت تیغ یمان.
خاقانی.
برهنه یکی تیغ هندی به دست
سوی پادشه رفت و پنهان نشست.
نظامی.
تیغهندی و درع داودی
کشتی جود راند بر جودی.
نظامی.
موحد، چه در پای ریزی زرش
چه شمشیر هندی نهی بر سرش.
سعدی.
|| (اِ) کنایه از تیغ و شمشیر هندی هم هست. (برهان). در این معنی صفت بجای موصوف به کار رفته است:
زآنکه زین پس تو به زخم هندی و تاب کمند
کرد خواهی گردن هر بدسگالی را ادب.
فرخی.
همان رومی رایت افراخته
ز هندی در آب آتش انداخته.
نظامی.
|| نیز به معنی روش محاسبه ٔ هندی است یا ارقام هندی:
هزار ار به هندی زنی در هزار
بود کس که خواند مرا شهریار.
فردوسی.
|| درختی است که از میوه ٔ آن در مازندران دوشاب گیرند ولیکن در دوشاب آن لزوجتی باشد و این درخت در بیشه ها بود. چوب آن محکم باشد و از آن تله ٔ مرغان سازند. (فلاحت نامه).

عربی به فارسی

هندی

هندی , هندوستانی , وابسته به هندی ها

فارسی به عربی

هندی

هندی

فرهنگ فارسی هوشیار

هندی

(صفت) منسوب به هند: ازمردم هند، ساخته و پرداخته هند. ‎ -3 شمشیرساخته هند یاشمشیری که از آهن هندی سازند: تیغ هندی هجر برانست لیک هندی عشق یبرانتر، آیینه مدور که اشعه آفتاب را در مرکزی جمع کند و اشیا ء را مشتعل سازد، دور بین.

واژه پیشنهادی

از شاعران سبک هندی

صائب تبریزی

طالب آملی

نظیری نیشابوری

معادل ابجد

از شعرای سبک هندی

740

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری